- وا دادن
- باز دان پس دادن: (چون بیاید شام و دزدد جام من گویمش واده که نامد شام من) (مثنوی)، رها کردن ول کردن، منقطع گشتن درد موقتا، رضا دادن بکاری که قبلا با آن مخالفت میورزیده اند: (سرش چون رفت خانم نیز وا داد تمامش را چو دل در سینه جا داد) (ایرج میرزا)
معنی وا دادن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیدا شدن موقع مناسب برای شدن
دولا کردن، خمیده کردن، عمل کردن، رفتار کردن، تا کردن
کنایه از فرصت مناسب دست دادن، موقع مناسب برای کسی پیدا شدن که از آن بهره گیری کند، کسی را نیرو دادن و پشتیبانی کردن
جا کردن، گنجاندن، داخل کردن
چیزی را در جایی قرار دادن، برای کسی جایی معین کردن و او را نشاندن
چیزی را در جایی قرار دادن، برای کسی جایی معین کردن و او را نشاندن
قرض دادن
تعلیم دادن درس گفتن: فلانی... ور میدهد
رهاکردن آزادکردن آزاد گذاشتن، آزاد کردن کسی از زندان. یا ولا دادن صدا. آواز خواندن، داد و بیداد کردن
تسلیم شدن، ول شدن، شل شدن مثلاً وادادن گچ، دادن، پس دادن، بازدادن
باز دادن، منع ممانعت (ناظم الاطباء) : (زاهد از منعت کند از عاشقی گو طریق عشق را وا داد نیست) (اسیری لاهیجی)
پس دادن، باز دادن
پس دادن، جدا شدن، سست شدن، شل شدن
اجازه دادن
اتفاق افتادن، به وقوع پیوستن
اعطای آب بکسی یا حیوانی: (یک لیوان آب بمن داد)، آب ریختن جاری کردن آب با آب پاش و مانند آن آبیاری کردن: (باغچه را آب دادم) یا آب دادن بزهر. آلودن شمشیر و خنجر و جز آن بزهر تا التیام نپذیرد. یا آب دادن چشم. جاری شدن آب مخصوص از دیدگان بعلت کسالت و پیری. یا آب دادن فلز. طلی کردن آن بفلز گرانبهاتر آب زر یا سیم دادن، یا آب دادن کارد و شمشیر و مانند آن عملی که شمشیر سازان و کارد گران کنند برای سخت کردن آهن و آن فرو بردن فلز تفته شمشیر و مانند آن است در آب
نداکردن خواندن طلبیدن
دادن عطا کردن
فریب دادن فریفتن
فریب دادن
عاشق شدن دلداده گشتن، علاقه یافتن، توجه کردن دقت نمودن، دلیر ساختن جرات دادن، یا دل دادن وقلوه گرفتن با اشتیاق گرم گفتگو شدن، راز و نیاز کردن (عاشق و معشوق)
تف دادن چیزی روی آتش
در معرض باد گذاشتن: پس از کوبیدن خرمن را باد میدهند، نیست و نابود کردن از دست دادن تلف کردن از کف دادن امری یا چیزی را بدون اخذ نتیجه
پس دادن
تدخین، ادخان، بر دود نگاهداشتن چیزی را
مدد کردن، یاری کردن
گذاشتن راه برای کسی تا بگذرد
اظهار عقیده کردن، حکم کردن، رای دادن، چاشتن و یچیرنیدن
امید بخشیدن، امیدوار ساختن
پذیرفتن پروا دادن راضی شدن رضایت دادن قبول کردن
اتفاق افتادن، پیش آمدن
ترساندن و گریزاندن جانوران شکاری و غیره